درد و دل کاغذی من

خــــــدايا...

سهــــــم من اين بود؟!

دلم در دست او گيـــــــر است

خودم از دست او

دلگيـــــــر

عجب دنيـــــــای بی رحمـــــی...!

همه دارايـــــــی ام اين است

دلم گيـــــــر است و دلگيـــــــرم!!

"به یاد عصر جمعه های دلگیر"

درد و دل کاغذی من...

بعد از سلام عرض کنم خدمت شماما نيز آدميم بلا نسبت شمابانوی من زياد مزاحم نمی شوميک عمر داده است دلم زحمت شماباور کنيد باز همين چند لحظه پيشبا عشق باز بود سر صحبت شمابانو هنوز هم که هنوز است به دلمسر می زند زنی به قد و قامت شمااين خانه بی تو بوی بد مرگ می دهدبا هيچ چيز پر نشده غيبت شماانگار قرن هاست که کوچيده ای و مابر دوش می کشيم غم غربت شماما درد خويش را به خدا هم نگفته ايمتا نشکنيم پيش کسی حرمت شمامن بيش از اين مزاحم وقتت نمی شومبانو خدا زياد کند عزت شما!جلیل صفربیگی درد و دل کاغذی من...

سلام دکتر

روح و تنم درد می کند

چشمم،دلم،لبم،بدنم درد می کند

ذوق سرودنم،کلمات نوشتنم

دکتر!!!

تمام خویشتنم درد می کند

احساس شاعرانگی ام،تیر می کشد

حال و هوای پر زدنم درد می کند

دکتر !!!

نگفته های زیادی ست در دلم

لب وا که می کنم،سخنم درد می کند

میخواستم که لال بمانم،به جان تو !

دیدم سکوت در دهنم درد می کند ...

درد و دل کاغذی من...